وقتی عضو هشتم گروهی

که ایو در رو باز کرد سلام و احوال پرسی کردیم و رفتیم تو و بعد تقریبا نیم ساعت ایو بهمون گفت که بیاید شام بخورید و ما هم رفتیم سر میز و نشستیم و شروع کردیم به غذا خوردن من اصلا اشتها نداشتم و چیز زیادی نخوردم و بعد غذا بشقاب ها رو جمع کردیم و روی کاناپه نشستیم و شروع کردیم به صحبت کردن که گوشی من زنگ خورد با خودم گفتم این بار چیشده دست از سرم بر نمیدارن اینا و گوشی رو جواب دادم نامجون بود جواب دادم

ا/ت: بله چی شده

نامجون: سلام کجایی

ا/ت: برای این زنگ زدی
خونه ایو

نامجون: آها با کی

ا/ت: ای بابا بس کنید دیگه فعلا کار دارم خداحافظ اومدیم خونه با هم حرف میزنیم

نامجون: وایسا ا/ت قطع نکن (ا/ت قطع کرده بود)

ویو نامجون

ا/ت گوشی رو قطع کرد و من هم با پسرا نشستیم که ببینیم چیکار کنیم که ا/ت با فیلیکس نیاد خونه و فیلیکس اونو نرسونه خونه داشتیم با هم در مورد این حرف می‌زدیم که کوک گفت میتونیم بریم جلو در خونه ایو و اونجا منتظر ا/ت بمونیم تا میاد بیرون و وقتی اومد بیرون سوارش میکنیم و خودمون میبریمش خونه
همه گفتن ایده خوبیه و منم موافقت کردم و با هم رفتیم اونجا و منتظر موندیم

جیهوپ: برای این کارمون تو دردسر بزرگی میوفتیم آخه ا/ت روست نداره تو کاراش دخالت کنیم

کوک: ارزشش رو داره

ویو ا/ت

دیگه کم کم می‌خواستیم بریم و ساعت دوازده و اینا شده بود و ما کم کم بلند شدیم که بریم
با فیلیکس از خونه اومدیم بیرون و فیلیکس بهم گفت که بیا بریم کافه و یه چیز سبک بخوریم و منم قبول کردم وقتی اومدیم بیرون دو تا ماشین جلو در بودن و یکی از تو ماشین منو صدا کرد
اره حدس می‌زدیم تهیونگ بود گفت بیا سوار میشین شو منم از فیلیکس معذرت خواهی کردم و سوار ماشین شدم
و.....‌


دیگه خدایی خداحافظ باییی😘😘💜
دیدگاه ها (۲۰)

هیتر پیدا کردم برید تو کامنت پارش کنید و گزارش بدیدزوووود

بپرسید قول میدم جواب بدم

تقریبا نصف راهور رفته بودیم که گوشیم زنگ خورد دیدم شوگاست جو...

اسلاید اول لباس ا/تاسلاید دوم لباس فیلیکس اسلاید سوم لباس ای...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط